یک عدد شهریوری!

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک عدد شهریوری!

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

عزیز کرده ی ِ شعرهایم
خواستم بگویم ” بی تو……”
نفس ِ شعر / بند آمد!!
من که دیگر
جای ِ خود دارم…




خیالت راحت
من جز اغوش تو …
حتی به دیوار
هم تکیه نمیکنم



وقتی نگاهم به کودکی میفتد،باران می بارد!
تمام زخم هایم زخم زانوهایم بود که آن هم میان بازی های شیرینم فراموش میشد،
اما حالا………..
باز هم باران بارید!
کاش دوباره زانوهایم زخم میشد…



بی رحمی ات را ستـایش می کنم!
دلتنگی ات را دوست دارم!
قهر که می کنی
نمی رنجم!
سکوتت را با جان و دل
می پذیرم!
فقط باش…
بین تو و خوشبختی
انتخابِ من همان همیشگی ست!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد